جدول جو
جدول جو

معنی کج سرشت - جستجوی لغت در جدول جو

کج سرشت
کج نهاد، بد اصل، بدذات
تصویری از کج سرشت
تصویر کج سرشت
فرهنگ فارسی عمید
کج سرشت
(کَ سِ رِ)
آنکه طبیعهً بد آفریده شده است. بدذات. بداصل. بدگهر. کج نهاد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کج سرشت
آنکه طبیعه بد آفریده شده بد ذات بد اصل بد گهر کج نهاد
تصویری از کج سرشت
تصویر کج سرشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم سرشت
تصویر هم سرشت
دو یا چند تن که در سرشت و خوی و طبع نظیر یکدیگر باشند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ سِ رِ)
چگونگی کج سرشت. بداصلی. بدگهری. کج نهادی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ دَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل. سکنه 1990 تن. آب آن از رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ سِ رِ)
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ:
دو برگ گلش سوسن می سرشت
دو شمشاد عنبرفروش بهشت.
اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
حالت کج سر. سوء سلوک. بدسری. بدرفتاری. (یادداشت مؤلف) : بنای کج سری را با شوهر خود گذاشت. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
دارای سر ناراست، بدرفتار. بدسر. بدسلوک
لغت نامه دهخدا
تصویری از کج سرشتی
تصویر کج سرشتی
چگونگی کج سرشت بد اصلی بد گهری کج نهادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد سرشت
تصویر بد سرشت
بد نهاد بد ذات بد اصل بد طینت مقابل نیک سرشت خوب سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که از جهت سرشت و طبع و خوی نظیر هم باشند (نسبت بیکدیگر) : ازبرای انس جان اندر میان انس وجان یک رفیق هم سرشت و همدم و هم دردکو ک (سنائی)، هم طبع
فرهنگ لغت هوشیار